
تغییر در زندگی هر فردی می تواند هیجان انگیز و همچنین کمی ترسناک و همراه با احساس عدم اطمینان باشد. چه بخواهید کارآفرین شوید، تجارت خود را گسترش دهید یا شغل خود را تغییر دهید، ممکن است در این مسیر با خطرات و چالش هایی روبرو شوید.
30 درصد از کسب و کارهای کوچک در دو سال اول و 50 درصد در سال پنجم شکست می خورند. اما در مورد استارت آپ ها کمی ناخوشایند است و در نهایت نود و نه درصد استارت آپ ها شکست می خورند. این آمار در مورد مشاغل و سمت ها نیز صدق می کند و شصت درصد مدیران در دو سال اول پس از انتقال به سمت جدید شکست می خورند.
در حالی که شرایط اقتصادی و عوامل مختلف دیگر میتواند بر این اعداد و میزان شکست افراد و سازمانها در شرایط جدید تأثیر بگذارد، بسیاری هستند که این آمارها را نادیده میگیرند و به سمت موفقیت پیش میروند. در بسیاری از موارد، به ویژه در مورد رهبری و مدیریت سازمان ها و استارتاپ ها، یکی از بزرگترین موانع موفقیت اغلب تفکر ذهنی است.
کارآفرینان و مدیران اجرایی می توانند با آمادگی ذهنی و احساسی این خطرات را کاهش دهند. یعنی تغییر طرز فکرشان به طوری که بتوانند با اعتماد به نفس بیشتری قدم بردارند، فاصله بین انتظارات و واقعیت را کم کنند و در نهایت شانس موفقیت خود و سازمانشان را افزایش دهند.
تغییر از کنش گرا به معنا گرا
وقتی در کار و وظایف خود احساس معنی بیشتری داشته باشید، ممکن است انگیزه بیشتری برای انجام کارهای روزانه خود پیدا کنید. حتی این اشتیاق را حتی برای کارهایی که چندان علاقه ای به انجام آنها ندارید پیدا خواهید کرد. درک معنای کار شما را از دایره کار محور بودن خارج می کند و وارد دنیای دیگری می شود که معنا و مفهوم کار چیزی فراتر از معنای معمولی است.
مفهوم Ikigai در ژاپنی می تواند به شما کمک کند تا درک و معنی بهتری در کار خود پیدا کنید. تمرکز اصلی ایکیگا بر چهار سوال است:
- تو چی دوست داری
- در چه کاری خوب هستید
- برای چه چیزی باید حقوق بگیری؟
- دنیا به چه چیزی نیاز دارد؟
نقطه تلاقی این چهار سوال نقطه ای است که می توانید در مورد خود و کارتان بیشتر بدانید. دانستن اینکه در چه چیزی برتر هستید، برای چه چیزی حقوق می گیرید و اینکه دیگران چقدر برای شما ارزش قائل هستند، می تواند به شما کمک کند در کار خود احساس رضایت بیشتری داشته باشید.
پس از پاسخ به این سوالات، می توانید به یک نسخه ایده آل از مفهوم کسب و کار خود برسید. فقط مواظب باشید نسخه داستانی کار خود را ایجاد نکنید و موقعیت های تخیلی از وظایف و کار خود را از پاسخ به سوالات ایجاد نکنید. شما باید انگیزه های درونی خود را با واقعیت بیرونی تطبیق دهید.
علاوه بر تحقیق و بررسی برای کشف انگیزه های درونی تغییر و ایجاد شرایط موفقیت، باید به عوامل و انگیزه های بیرونی نیز توجه کرد. با افرادی که در شغل جدید شما تجربه دارند صحبت کنید یا به امتحانات بروید و خود را در موقعیت هایی قرار دهید که شبیه به نقش جدید شما هستند. این به شما کمک می کند تا تصویری واقعی از کار خود ایجاد کنید.
نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل کنید
وقتی تغییر شغلی ایجاد می کنید، اعتماد به نفس اغلب در ابتدای تغییر به اوج می رسد و با از بین رفتن اشتیاق، شک و تردید جای خود را به اعتماد به نفس می دهد. افراد موفق دائماً توانایی ها و دستاوردهای خود را برای حفظ انگیزه و اعتماد به نفس در مواجهه با ناشناخته ها یادآوری می کنند و از آن به عنوان عاملی برای رویارویی با چالش هایی که با آن روبرو هستند استفاده می کنند.
چیزهایی را که در گذشته بیشترین سود را برای شما داشته اند را بنویسید. به کدام پروژه ها بیشتر افتخار می کنید؟ چرا؟ چگونه این پروژه ها را با موفقیت به پایان رساندید؟ برای موفقیت در این پروژه ها بر چه مهارت هایی تکیه کردید؟ چرا این پروژه ها مهم بودند؟ چه کسی در این پروژه ها همراه شما بود؟ از این پروژه ها چه آموختید؟ چگونه این پروژه ها شما را تحت تاثیر قرار دادند؟ چه کسانی دیگر تحت تأثیر این پروژه ها قرار گرفتند؟ چه چیزی در این پروژه ها ممکن بود؟
در صورت امکان، قبل از تغییر شغل، این نمونه ها را در جایی یادداشت کنید. این داستانها نه تنها بینش ارزشمندی در اختیار شما قرار میدهند، بلکه در روزهایی که پر از شک و تردید هستید به آنها نیاز خواهید داشت و یادآوری کارهایی که به خوبی انجام دادهاید میتواند به شما در غلبه بر بسیاری از چالشها کمک کند.
از “من” به “ما” تغییر دهید.
بسیاری از ما می خواهیم مشکلات را خودمان حل کنیم یا عادت داریم به افراد خاصی وابسته باشیم. اگر قصد دارید به تنهایی کار کنید، خوب است بدانید که این مدل تنهایی، خلاقیت، فکر و فرصت رشد را از شما می گیرد. داشتن شبکه ای از افراد به عنوان حامی به شما کمک می کند تا بر موانع غلبه کنید و به شبکه بزرگ تری از افراد با دیدگاه های مختلف و مهارت های مختلف دسترسی پیدا کنید که شانس موفقیت شما را افزایش می دهد.
افراد در شبکه فعلی شما ممکن است ایده های بیشتری در مورد مسیر شغلی شما داشته باشند و همچنین بدانند که در مسیر شغلی جدید شما چه چیزی ممکن است. آنها ممکن است منافع متضادی با شما داشته باشند، اما می توانند به شما کمک کنند تا با ترس هایتان روبرو شوید.
شما باید در ارتباط با افرادی که می توانند آینده شغلی خوبی برای شما ایجاد کنند هدفمند باشید و نه اینکه فقط افرادی را پیدا کنید که با آنها راحت هستید و در دسترس شما هستند.
برای شروع، خوب است که از حلقه خود خارج شوید و با افرادی که کار شما را انجام داده اند ارتباط برقرار کنید و شروع به برقراری ارتباط با آنها کنید. با افرادی تماس بگیرید که زمانی با آنها ارتباط داشتید اما ممکن است مدتی با آنها صحبت نکرده باشید. شروع گرم یا ذکر یک آشنای گذشته شانس شما را برای دریافت پاسخ افزایش می دهد، اما این احتمال را نیز باز می کند که آن شخص اهمیتی نمی دهد که شما کی هستید و قرار است چه کاری انجام دهید.
سپس برای گسترش شبکه خود با افراد دیگر تماس بگیرید. به دوستی مراجعه کنید که در موقعیتهای سخت به صحبتهای شما گوش میدهد، رئیس سابقی که همیشه شما را به خاطر مهارتهایتان تشویق میکند، یا شریکی که بزرگترین مشوق شما بوده و دائماً به تواناییها و مهارتهای شما اشاره میکند.
تغییر از نیازهای مبهم به اهداف و مقاصد خاص
در حالی که میتوانید از تجربیات گذشته خود استفاده کنید، باید مهارتها و نگرشهای متفاوتی را برای یافتن شغل جدید نشان دهید. فرض اینکه شما همه الزامات یا موفقیت های گذشته را ندارید برای موقعیت جدید شما خطرناک است. اولی مانع از تغییر شما می شود و دومی مانع از یادگیری نقش جدید و الزامات آن می شود.
به جای ارزیابی سریع پایان هر موقعیت شغلی، خوب است که کلیت آن موقعیت را درک کنید و الزامات را برای رسیدن به اهداف مرور کنید. ممکن است بخواهید مستقیماً وارد عمل شوید، اما باید چند مهارت را یاد بگیرید. ممکن است بخواهید خودتان درباره کار و الزامات آن مطالعه کنید، اما باید بیشتر در معرض دید باشید و از دیگران بپرسید. شما ممکن است از آن دسته افرادی باشید که بیشتر بر روی انجام وظایف تمرکز می کنند، اما در عوض باید روی ایجاد روابط تمرکز کنید. برای شناسایی شکاف ها و استفاده از آنها به عنوان نقطه عطف خود، رویکردی متعادل داشته باشید.
تغییر از نمای کلی به جزئیات
قدم بعدی شما در این مسیر رویکردی قابل مدیریت و دست یافتنی تر برای پیشرفت پایدار ارائه می دهد. وقتی تصویر واضحی از موفقیت داشته باشید، برای رسیدن به آن مقصد جاه طلب تر خواهید بود و مدام خود را با دیگران مقایسه خواهید کرد. این می تواند منجر به ناامیدی و ناامیدی شود.
اگر مسیر کلی موفقیت را در نظر بگیریم، بیشتر در معرض خطر و شکست خواهیم بود. تقسیم یک هدف به مراحل کوچکتر و قابل کنترل تر به شما این امکان را می دهد که بر روی کار در حال انجام تمرکز کنید و یک قدم به سمت موفقیت حرکت کنید. همچنین به شما این امکان را می دهد که در هر مرحله موفقیت را جشن بگیرید، که به شما انگیزه بیشتری برای ادامه راه می دهد و شما را در مسیر نگه می دارد.
برای موفقیت در هر کاری باید قدم های مناسب بردارید و کاری انجام دهید که موفقیت شما را تضمین کند. اقدامات تحت کنترل شما موثرتر خواهد بود. علاوه بر این، زمانی که اهداف خود را به اهداف کوچکتر تقسیم می کنید، ورزش کمتر دلهره آور خواهد بود زیرا هر قدم کوچک شما را به هدف نهایی نزدیکتر می کند.
از جایی که اکنون هستید به جایی که می خواهید باشید تغییر دهید
زمانی که افراد به خود ایمان داشته باشند و از توانایی خود برای رسیدن به اهداف خود آگاه باشند، تمایل به ریسک بیشتری دارند. بنابراین کمتر احتمال دارد که با شک و تردید به خود و احساس ترس و بی کفایتی به سمت جلو حرکت کنند.
اما، نباید فراموش کنیم که منفی بافی همیشه با همه افراد در تمام مراحل زندگی همراه خواهد بود. خوب است بدانید که تسلیم شدن به این احساسات در دوران گذار، حتی برای افراد با اعتماد به نفس طبیعی است. اعتقاد به اینکه هیچ کس نباید چنین احساساتی داشته باشد، تنها باعث تشدید احساس شک به خود و طولانی شدن زمان لازم برای ادامه پیشرفت می شود.
برای رشد و توسعه حس اعتماد به نفس، باید با این احساسات مبارزه کنید. یاد بگیرید که با این افکار کنار بیایید و زیاد درگیر آنها نشوید. به جای تمرکز بر افکار منفی، خوب است به دنبال نکات مثبت در خود باشید و به آنها فکر کنید. از موفقیت های گذشته خود و موفقیت های شبکه خود استفاده کنید تا با اعتماد به نفس و انعطاف پذیری بیشتر از همیشه به جلو حرکت کنید.
اگر به حرکت رو به جلو ادامه دهید، خواهید دید که با گذشت زمان فاصله بین شما و هدفتان کاهش می یابد. این تغییرات را در مسیر شغلی جدید خود اعمال کنید تا خود را برای موفقیت آماده کنید.